-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1390 09:25
تو جون عزیزاتون تو رو به هر چی و هر کی می پرستین دیگه از سانسور تو آمریکا نگین نگین دیگه اههههههههههههههه من واقعا و به شدت احساس نفهم بودن بهم دست داده(دور از جون شما البته) عزیزان من ماها بچه های دو ساله نیستیم که دست نزن و جیزه و اینا در موردمون جواب بده به قرآن خسته شدم بس که تو هفته 3روزش ی. ا . ه. و . م ...ی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1390 09:52
تنها چیزی که تو روزای گذشته خوشحالم کرد خیلی و روحیه م رو کلی عوض کرد برد پرسپولیس بود درسته که مدتی ازش گذشته اما من هنوز اون ۱۰ دقیقه و هیجانش رو فکر نکنم حالا حالاها یادم بره ... دخترک دیروز اولین جمله ۴ کلمه ای اش رو با گفتن نوشابه بده مامان جون تقدیم مامانیش کرد....راست میگن مادرا به عشق بچه هاشون زنده ن....مادر...
-
به چه عشق تو را سودا کند دل
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1390 08:16
دلم امروز مثل سیر و سرکه می جوشه شدم مثل همون روز و همون ساعتی که حتی توی آغوش همسری بودم و بازم می لرزیدم چقدر خوب یادمه بهش گفتم سردمه خیلی سردمه چیکار کنم و با بی حوصلگی رفتم پاهامو چسبوندم به بخاری و درست همون لحظه بود که پسر دایی م زنگ زد خونه مون وقتی گوشی رو برداشتم و صداشو شنیدم باورم نمی شد اون باشه چون شماره...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 بهمنماه سال 1390 12:04
مدت طولانی هست که ننوشتم و به خاطر خیلی از مسایل نتونستم بنویسم راستش خیلی دست و دلم به نوشتن نمی ره کارا خیلی زیادن دخترک هم روز به روز به بیشتر به مراقبت نیاز داره و اصلا نمیشه سرشو شیره مالید و کاری کرد دوست عزیزی که به اسم لیل کامنت نوشتی من راستش نمی تونم مطمین باشم کدوم یک از دوستان هستی اینجا باید حتما کامنتا...
-
catline/salma
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1390 08:59
یکی از مزیتهای اینترنت دیدن و خوندن درباره آدمهاییه که سرنوشتشون برای خودت هم عجیبه آدمهایی که اونور دنیا رو آوردن به کارایی که بعضی از ما اینجا داریمازش فرار می کنیم قصدم توهین یا بی ادبی به کسی یا عقیده ای نیست ولی راستش رو بخواید در کل به آدمایی که خودشون راهشون رو انتخاب می کنن غبطه می خورم چندین سال ژیش توی دوره...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 آذرماه سال 1390 01:56
بزرگترین آرزوی این روزهای من اینه که کاشکی دنیا واسه یک شب مال من بود اون وقت با اجازه خداوند خدا یه 12 ساعت به شبانه روز اضافه می کردم کلا برای خوابیدن و توی 24 ساعت بقیه ش هم به کارهات برسی....خیلی دلم میخواست لحظه به لحظه جملات قشنگ دخترک رو بنویسم دخترکی که حالا مامان جون و شکلات و کفش دوزک و قورباغه و هزار تا حرف...
-
پیوندمان نامبارک
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 00:56
پر بازدیدترین صفحه اینترنتی که توسط کاربران ایرانی استفاده می شود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ صفحه زیبای پیوندها من دیوانه شدم بس که هر صفحه ای رو می خوام باز کنم این صفحه رو می بینم
-
سوز سرما
شنبه 21 آبانماه سال 1390 13:45
روزهای سرما شروع شدن و وقت سر خاروندن هم ندارم امروز همسری دفترچه ارشد برام خریده و من مصمم هستم که دولتی قبول بشم هر چند خنده م میگیره با این وقت کم و نداشتن کسی که کمک کنه چطور می خوام جلو برم اما توکل به خدا حالا که دانشگاه اینجا روزانه رشته مورد علاقه م رو آورده باید تلاشم رو بیشتر کنم...
-
آهای با تو هستم ای مرگ.........
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1390 13:56
دو ساله دلم سنگ شده بود...نه که برای کسی نسوزه ..اتفاقا فکر کنم تو این زمینه یکی از اور اکتیو ها باشم .... اما شنیدن خبر مرگ کسی شوکه و ناراحتم نمی کرد...حتی اگه می گفتن خودمم قراره بمیرم حالم بد نمی شد....... یکی از شیرین ترین خاطرات دوران دانشجویی من "او" بود دختری تقریبا کوتاه قد ... مغرور و کم حرف که 4-5...
-
نه سانسور نه بی ادبی
جمعه 6 آبانماه سال 1390 00:48
اینجا را فرض بر اینکه محیطی زنانه است بدانید کامنت مردانه تایید نمی شود
-
باز باران
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 12:56
بالاخره باران بارید..اولین باران پاییز
-
بی تو به سر نمی شود
دوشنبه 2 آبانماه سال 1390 13:39
نفسم می گیرد در هوایی که نفسهای تو جاری نیست آبان برای من حتی بعد از اینکه جشن عروسی ام هم افتاد به آبان تنها معنای تو را داشت (بی انصافی نکن هنوز هم دارد) از این متن های عاشقانه ای که هیچگاه برای کسی ننوشته بودم و تقدیمشان می کردم به تو خوشت می آمد؟ آنقدر به خواب می بینمت و هستی و می آیی که هنوز هم نمی توانم باور کنم...
-
مایا
شنبه 30 مهرماه سال 1390 23:34
9 ساله بودم کانون پرورش فکری می رفتم ... یه کتاب قطوری بود به اسم هزار سال شعر فارسی بیشتر اوقات امانت می گرفتمش و روی تاب توی حیاط شعرهاش رو حفظ می کردم درست همون جایی که 16 سال بعدش بابا رفت... باز این چه شورش است که در خلق عالم است... علی ای همای رحمت.... درد عشقی کشیده ام که مپرس...... اما از همه بیشتر شعری بود که...
-
معجزه شرقی
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1390 10:12
پیرزنی که .... مرد مادر شوهر عمه م بود سنش خیلی بالا بود همه منتظر مرگش بودن.......خدا رحمتش کنه هیچ دلم نمی خواد کسی منتظر مرگم باشه.......... پیشنهاد امروز : 1- معجزه شرقی 2-hey you ۳- هر از گاهی گشتن زیر کابینتها
-
نیازمندی ها فوووووووووووووری
یکشنبه 24 مهرماه سال 1390 01:05
یه دوست ترکیه ای از من ترجمه یکی از غزلهای مولانا رو خواسته که براش پیدا کنم راستش هر چی می گردم تو نت ترجمه ای از اشعار مولانا به زبان انگلیسی نیست کسی هست کمک کنه؟ اگه می شناسین کسی یا اسم کتابی که کل غزلیات رو ترجمه کرده باسن ممنون می شم معرفی کنین بهم
-
در کوه
شنبه 23 مهرماه سال 1390 00:47
امروز روز خوبی بود ...گوش شیطون کر......دخترک ساعت ۸ صبح بیدارمون کرد با سر درد ناشی از خیلی فکر کردن مشکل اینجاست که من خیلی بعد از یه دعوا هنوز تو فکرشم در حالی که ممکنه طرف مقابلم حتی حرفاش یادش نمونده باشه....افتادم به جون تمیزی خونه و دستمال کشیذن و جارو و بشور بشور.........تو فریزر هیچی نداشتیم همسری گیر داد با...
-
می گذرند روزها
جمعه 22 مهرماه سال 1390 02:06
آن روزهایی که لب تاب در استراحت بود وقت کم می آوردم وای به حالا که درست شد....خیر سرم یه ماه مثل آدم داشتم برای ارشد می خوندم.... امشب مهمانی دعوت داشتیم و دروغی گفتیم و نرفتیم چون به صلاحدید جناب همسری ما که آنها (!) را پاگشا نکرده بودیم زشت بود برویم شام خانه شان......جیغ و داد و دعوا هم راه به جایی غیر از تجویز یک...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 10:35
به علت خاموش شدن ناگهانی و عدم امکان انتقال فایلهای صوتی و تصویری خانگی و کمبود وقت آقای همسری و درست نشدن لپی جون فعلا فقط می تونم بگم خوبیم و خوب باشید عیدتون هم مبارک.... مشکل از فن سی پی یو هستش
-
پاور آف
شنبه 12 شهریورماه سال 1390 13:10
یه مدتیه لب تابم نمی دونم چه مرگشه مدام وقت کار کردن خاموش می شه هنوزم وقت نکردم ببرم بیرون بدم درستش کنن اگه کم پیدام به خاطر کم لطفی نیست میام جبران میکنم
-
یا دافع البلایا
جمعه 28 مردادماه سال 1390 17:33
پرده اول گفتم : من نذر کردم خودتم می دونی که اوضاع مالی شون خوب نیست تازه پیامبر هم گفته اول اقوام درجه یک واجبند... من غذا درست کنم ماشاءالله تو این کوچه همه دستشون به دهنشون می رسه غذای نذری رو باید داد به محتاجش...گفتم من نذر کردم نصفش خیرات برای بابام نصفش نذر برای دخترک...چون امسال تولدش افتاده شب 19 ماه...
-
قدر زر زرگر شناسد
شنبه 22 مردادماه سال 1390 02:24
خب مثل اینکه دور دور پستهای کوتاه و معرفی علاقمندی هاست... * اینجا رو بینید جای خوبیه برای پیدا کردن پارتنر اگه بخواین هر زبان خارجی رو یاد بگیرید... چیزی که برام جالب بود تعداد زیاد آدمایی بود که می خوان فارسی یاد بگیرن ... فقط۲۳۹۰ زن انگلیسی زبان که علاقه به یاد گیری زبان فارسی دارند... بقیه زبانها بماند... جای...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1390 12:05
حذف لینکها رو امیدوارم دلیل بر بی احترامی من به خواننده های وبلاگ ندونید به اون جاهایی که باید برم می رم و دوباره اینجا رو سر و سامان می دهم اما فعلا فقط بر می د ارم همه لینکها رو تا فرصتی که بشه دوباره درست و حسابی مرتبشان بکنم . این همه حجم شیطان و روح و فرشته واقعا داره حال آدمو بد می کنه بهتر نبود فیلمها را راجع...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 12:15
بالاخره طلسم آرایشگاه رفتن شکست بعد از 3 هفته نیت! بدترین چیز توی زندگی به تکرار افتادن و روزمرگیه .... داد می زد و می گفت من اصلا زن زندگی نیستم... دارم زن زندگی اش می شوم...... اما اینها اونی نبود که از خودم می خواستم...
-
۱۴ مرداد ۱۳۹۰
دوشنبه 17 مردادماه سال 1390 16:57
اولین قدمهایی که به سویم برداشتی را روی چشم و قلبم می گذارم شیرینم... *مارتین ادن... جک لندن
-
گوید که آن هوش گران برتر ز هوش دیگران
شنبه 15 مردادماه سال 1390 03:18
هر چند به لطف موبایل دیگه از اون صدای اعصاب خورد کن ساعت کوچیک رومیزی که هنوزم و همیشه منو یاد شبای درس خوندن و بیدار موندن می اندازه خبری نیست و هر چند موبایل را برای ۴و ۱۰ دقیقه کوک کرده ام و تا ۱ شب مواظب بوده ام بهترین زرشک پلو با مرغی که بلد بوده ام رو بپزم با وسواسی که البته از من بسیار بعیده اما نیم ساعت به نیم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مردادماه سال 1390 12:38
ای دی اس ال برقرار شد و من تازه دارم می فهمم اینترنت یعنی چی خدا کنه روزی برسه که توی کشور ما هم سرعت اینترنت د رخد آبرومندانه ای برای همه به وجود بیاد... دخترک خوابیده و الان بزرگترین نگرانی من اینه که چرا به جز دو تا دندونی که ۴ ماه پیش درآورده دیگه تا حالا دندون در نیاورده با وجودی که مصرف لبنیات و مواد کلسیم دارش...
-
تو غریبه ای
سهشنبه 28 تیرماه سال 1390 14:31
هوا این روزها کمی بهتر شده یعنی از هفته گذشته بهتره به خصوص امروز که کمی خنک هم هست مثل آخرای شهریور می مونه... تو هفته ای که گذشت واقعا وقت نداشتم بیام و چیزی بنویم هر چند دلم خیلی نوشتن می خواست...دخترک چون کم خواب تر و شیطون تر شده و احتیاج به هم صحبت و همبازی داره تموم وقتم با اون می گذره و وقتای بیکاری هم به...
-
درد دل
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1390 14:11
آرزوها و رویاهای هر آدمی در هر مقطع سنی متفاوت هستن شرایط تربیتی یا جامعه و یا هر چیزی که در زندگی یه آدم پیش بیاد می تونه هم روی علایق و هم سرنوشتش اثر بذاره... بچه که بودم عاشق خلبانی بودم ... اسباب بازی هام بیشتر هواپیما بود و هلی کوپتر ... عاشق هواپیمای شارژی پسر دایی م بودم و بهونه برای رفتن خونه اونا بازی با...
-
The Massenger
جمعه 10 تیرماه سال 1390 01:57
شب مبعث رو منزل مامان جان بودیم من و دخترک... همسری برای کمک در مورد یه کار مردانه که برای خانه پدرهمسرم پیش اومده بود رفت اونجا و امشب برگشت ... کی خونه مامانش بهش خوش نمی گذره؟؟؟ با شیرین کاری های دخترکی که دل همه رو مال خودش کرده... عیدتون هم مبارک باشه امشب راستش دلم میخواد در مورد شاد بودن و شادی کردن توی همین...
-
مالیخولیای نوشتن
سهشنبه 7 تیرماه سال 1390 02:05
تا من باشم دیگه هر چیزی رو به اسم تجربه و کنکاش تو بعضی رمانها به خورد چشم و مغز بیچاره و بد بختم ندم... ( رفتارش چندان نرمال به نظر نمی رسید. دستش را جالی سیلی گذاشت و بعد محکم جایش را بوسید. چند بار پشت سر هم. فقط می پرسید:« دوستم داری پری؟» و چنان محکم مشتش را به در کوبید که جای چهار بند انگشتش روی در به جا ماند....