زندگی من و همسرم

من مادر دخترکی فرشته گون هستم

زندگی من و همسرم

من مادر دخترکی فرشته گون هستم

مایا

9 ساله بودم کانون پرورش فکری می رفتم ... یه کتاب قطوری بود به اسم هزار سال شعر فارسی بیشتر اوقات امانت می گرفتمش و روی تاب توی حیاط شعرهاش رو حفظ می کردم درست همون جایی که 16 سال بعدش بابا رفت... 

باز این چه شورش است که در خلق عالم است... 

علی ای همای رحمت.... 

درد عشقی کشیده ام که مپرس...... 

اما از همه بیشتر شعری بود که ترانه اش رو یه خواننده کرد زبان می خوند  (الان سرچ کردم جلال الدین محمدیان بود)

 

مردان خدا پرده ی پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند

هر دست که دادند همان دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند

یک طایفه را بهر مکافات سرشتند
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند

جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مریدند

یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند
یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند

فریاد که در رهگذر آدم خاکی
بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند

همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند


زنهار مزن دست به دامان گروهی
کز حق ببریدند و به باطل گرویدند

چون خلق در آیند به بازار حقیقت
ترسم نفروشند متاعی که خریدند

مرغان نظرباز سبک سیر «فروغی»
از دامگه خاک بر افلاک پریدن 

 

آن وقتها از آهنگ قشنگ خواندنش راحت حفظ شدم و این روزها مدام پیش خودم بیت پر رنگ شده اش رو زمزمه می کنم



 قبلا راجع به online language exchange نوشته بودم برای من که مفید بود چون با چند تا  آدم خوب آشنا شدم یکی از این آدمها دختری 19 ساله از الجزایر هستش به نام مایا. 

مایا در 19 سالگی به زبانهای انگلیس فرانسه و عربی تسلط کامل داره  فارسی  و اسپانیایی رو هم خیلی عالی پیشرفت کرده فارسی تا حدی که مازیار فلاحی و ترانه هاش رو می شناسه...19 ساله دانشجو مسلط به 5 زبان زنده دنیا ...


 این پیشنهاد ها هم داره یه پای ثابت نوشته های من می شه  

اینجا هم جای جالبیه سری بزنین بد نمی گذره

نظرات 4 + ارسال نظر
رها یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:28 ب.ظ http://raha27.blogsky.com

من رفتم و عضو شدم ولی متاسفاه به خاطر مشغلم الان نمیتونم به اونجا سر بزنم....

شاذه یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:05 ب.ظ http://moon30.blogsky.com

جالبه که من این شعر رو تا حالا نشنیده بودم و به طور خاص این بیت رو به یک روز فاصله تو دو تا وبلاگ خوندم!!!

عوضش حالا یادت می مونه نه؟؟

الی دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:05 ب.ظ

یادمه این آهنگ و خواننده اش . با اون گروهش . برای ماها که نسل جنگ و غم بودیم این تصنیف خیلی جالب و قشنگ بود . منم ریتمش رو اغلب زمزمه می کنم.
این سایتی که گفتی به صورت آن لاین با مردم دنیا حرف می زنی ؟ انگلیسی ؟

اسم سایت هست Language Exchange عضو می شی و به زبان انگلیسی که عمومی تره یا هر زبانی که دلت می خواد یاد بگیری و کمی بلدی توی پروفایلت یه متن در مورد معرفی خودت و علاقه هات می گی بعد چون فرستادن ایمیل از طریق اون سایت مجانی نیست بهتره توی معرفی خودت ایمیلی که استفاده می کنی هم بگذاری زبان مادری ت رو هم می گی چیه و اگه به زبان دیگه ای مسلط باشی می نویسی .... جای جالبیه آن لاین حرف نمی زنی اگه برات ایمیلی بیاد و طرف دلش بخواد یا تو برای کسی سلام بفرستی می تونین از طریق یاهو با هم در ارتباط باشید البته اگه اعضای طلایی برات ایمیل بفرستن یه سری امکانات دیگه هم داره
موافقم باهات نسل غم و جنگ...نسل سوخته

پرسپولیسی سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:44 ب.ظ

چه شعر سختی رو حفظ بودی... ولی واقعا جالب بود مخصوصا همون بیت های لایت شده ... منو یاد"حکمت " می اندازه...
گفتی کانون یاد بچگی های خودم افتادم همیشه اونجا بود ... در هر حال...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد