زندگی من و همسرم

من مادر دخترکی فرشته گون هستم

زندگی من و همسرم

من مادر دخترکی فرشته گون هستم

یک زندگی آرام

شنگول خوبی...آفرین دختر خوب اینجا بشین آآآآآآآآآآآآآآفرین.... 

این مکالمه چند دقیقه پیش شازده خانوم با عکس یه گوسفند تو کتاب جدیدشه... 

یا داره کارتون می بینه بعد میگه مامااااااااااااااااان بیاااااااااا گاوه چی میگه( انگار من بلانسبت ...) 

صبح زود پا میشه بعد میگه تووو رو خدا نخواب مامان جون... 

کلا زندگی تعطیل شده کار من شده هر دقیقه از حرفا و جمله بندی های خانوم خانوما(به قول خودش باز) چشمام ۴ تا شه الانم که داشتم اینو تایپ میکردم اومده میگه مامان دستم بده من بیا اینو نمی خوام سی دیه بیار EIEIO(ای آی ای آی اُ) بذار . 

خلاصه خوش میگذره باهاش هر حرف جدید هر کار جدید مثل یه بمب انرژی می مونه. 

فردا جشن عقد یکی از همکارای همسریه ما هم دعوتیم دیروز رفتم آرایشگاه صورتم شده بود مثل جنگل بس که بی ریخت شده بودم نمی دونم چه حکمتیه که همه لوازم آرایشیم این دفعه با هم تموم شدن امروز روز بیکاریه خیلی حوصله م سر رفته دارم کتاب میخونم "یک عاشقانه آرام "ِ نادر ابراهیمی .... خیلی خوشم اومده ازش اگه نخوندین امتحانش کنین

من روی صندلی نشسته ام صدای مرغهایی که توی قابلمه دارند می پزند هم می آید دخترک به پاهام  چسبیده و همزمان چند تا چیز می خواهد 

- هانا خیسم کرد ...بغلم بده ...گوشی مامان کجاست ...شیر میخوام - به پشت سرم که نگاه میکنم می بینم همه سفره هایی که داشتیم را از توی کشو درآورده و پهن کرده توی آشپزخانه و یادم می آید چند دقیقه قبل داشت میگفت اینم گله حالا میفهمم منظورش گلهای روی سفره ها بوده. 

سردرد دارم یک سر درد خیلی شدید که خوب هم نمی شود بس که این چند روزه استرس مامان و خواهرها را داشته ام.... 

رتبه ارشدم با وجودی که هیچی نخوانده بودم خوب شده و به احتمال قوی شاید شبانه شهرمان را بیاورم و از ذوق نمی دانم چکار بکنم حال خوبی است حس دوباره دانشجو شدن . 

دخترک دارد با گوشی مامانش عکس میگیرد و من خنده ام می گیرد که با چه دقتی زل زده به صفحه گوشی تا آن چیزی که میخواهد عکسش را بیندازد دقیقا بیاید توی کادر و یادم می افتد عید که با یکی از همکاران همسری رفته بودیم مسافرت دختر ۸ ساله شان قهر کرد که صد ساله شماها به من یاد ندادین با گوشیهاتون عکس بگیرم و من دارم فکر می کنم مگر من به دخترک یاد دادم؟؟؟ 

 


سخت ترین کار دنیا گرفتن بچه از پوشکه دخترک با توجه به گرمی هوا خودش به صورت خودجوش تصمیم به ترک پوشک گرفته و چه بازی هایی که سر من در نمی یاره تقریبا نصف ساعتای بیداریش رو توی دستشویی به سر می بره و توش قدم می زنه ...اگه کسی نصیحتی داره با جان و دل خریدارم

سلام

این همه وقت کجا بودم؟همین جا

سرم شلوغ بود؟نه

حوصله نداشتم نمی دونستم بیام از چی بنویسم

البته حرف برای گفتن که خیلی خیلی زیاده آتیش پاره ما به قول خودش واقعا آتیش پاره شده نیم وجبی فسقلی از همین حالا در مورد همه چی نظر میده و می پرسه ... یه روز صبح پا شد شروع کرد به پرسیدن این چیه اون چیه حتی اونایی که می دونه و من صبح تا شب مشغول توضیح دادن به حضرت همایونیشان هستم... میام امروز فردا با کلی حرف میام فعلا این  رو داشته باشین