همین الان که دارم به همه کارایی که باید تا عید نشده انجام بدم اونم با یه بچه که تازه ۱۸ ماهش کامل شده و نمی دونم چرا من حس می کنم به اندازه خود خودم می فهمه احساس انفجار در مغز می کنم راستش امسال اصلا نمی دونم چطور گذشت دخترک تازه خ رو هم یاد گرفته و بلبل زبونی ها و لوس کردن هاش اصلا به بقیه همسنهای دور و برش نرفته ... نمی دونم چرا خیلی نوشتنم نمیادشاید چون هر وقت اومدم بنویسم سر و کله یه دخترک شیطون پیدا مشه که با یه ناز و ادایی می گه مامان جون شیر بده که آدم دیگه هیچی دلش نمی خواد اون لحظه و اگه بمیره هم هیچ حسرتی نداره...
به هر حال روزای آخر سال و شلوغی و مهمونی و سبزه وماهی و ...داره می رسه امیدوارم بقیه سال هم به خوشی بگذره و با شادی به سال نو برید...
یه حس شادی دارم الان که نگو...اسکار مبارک باشه
تو جون عزیزاتون تو رو به هر چی و هر کی می پرستین دیگه از سانسور تو آمریکا نگین نگین دیگه اههههههههههههههه
من واقعا و به شدت احساس نفهم بودن بهم دست داده(دور از جون شما البته) عزیزان من ماها بچه های دو ساله نیستیم که دست نزن و جیزه و اینا در موردمون جواب بده به قرآن خسته شدم بس که تو هفته 3روزش ی. ا . ه. و . م ...ی ...ل فولتره خخخخخخخخخخخخخخخخسسسسسسسسسته شدیم