زندگی من و همسرم

من مادر دخترکی فرشته گون هستم

زندگی من و همسرم

من مادر دخترکی فرشته گون هستم

تنها چیزی که تو روزای گذشته خوشحالم کرد خیلی و روحیه م رو کلی عوض کرد برد پرسپولیس بود درسته که مدتی ازش گذشته اما من هنوز اون ۱۰ دقیقه و هیجانش رو فکر نکنم حالا حالاها یادم بره ... 

دخترک دیروز اولین جمله ۴ کلمه ای اش رو با گفتن نوشابه بده مامان جون تقدیم مامانیش کرد....راست میگن مادرا به عشق بچه هاشون زنده ن....مادر ایرانی فقط به عشق بچه ش رو پاست و مقاومت میکنه

به چه عشق تو را سودا کند دل

دلم امروز مثل سیر و سرکه می جوشه شدم مثل همون روز و همون ساعتی که حتی توی آغوش همسری بودم و بازم می لرزیدم چقدر خوب یادمه بهش گفتم سردمه خیلی سردمه چیکار کنم و با بی حوصلگی رفتم پاهامو چسبوندم به بخاری و درست همون لحظه بود که پسر دایی م زنگ زد خونه مون وقتی گوشی رو برداشتم و صداشو شنیدم باورم نمی شد اون باشه چون شماره ما رو نداشت که... وقتی هم گفت گوشی رو بده مهندس ته ته ته دلم یه جوری خالی شد انگار تا حالا کسی از اقوام ما با مهندس کاری نداشته دلم گواهی خیلی خیلی بد می داد...... 

هنوزم نفهمیدم چرا فقط غش کردم چرا نمردم جونم به جونش بسته بود بعد از رفتنش دیگه وقتی می گن یکی مرد فقط سرمو تکون می دم و می گم خدا رحمتش کنه دیگه حتی اشکمم در نمیاد.... 

پدر دخترکم به عکس توی کیفم میگه بابا ولی وقتی نمی بینه تو رو یادش می ره و چند وقتیه می گه عمو...به تو می گه عمو اگه بودی حالا اسم تو رو هم مثل همه اسمایی که صدا می زنهه صدا می زد و خودشو تو بغلت لوس میکرد و منم البته........... 

 

 حیف از تو پدر ...حیف مامان حیف ما....

مدت طولانی هست که ننوشتم و به خاطر خیلی از مسایل نتونستم بنویسم راستش خیلی دست و دلم به نوشتن نمی ره کارا خیلی زیادن دخترک هم روز به روز به بیشتر به مراقبت نیاز داره و اصلا نمیشه سرشو شیره مالید و کاری کرد 

دوست عزیزی که به اسم لیل کامنت نوشتی من راستش نمی تونم مطمین باشم کدوم یک از دوستان هستی اینجا باید حتما کامنتا رو من تایید کنم لطفا خودت رو کامل معرفی کن