زندگی من و همسرم

من مادر دخترکی فرشته گون هستم

زندگی من و همسرم

من مادر دخترکی فرشته گون هستم

باز باران

بالاخره باران بارید..اولین باران پاییز

بی تو به سر نمی شود

نفسم می گیرد در هوایی که نفسهای تو جاری نیست 

آبان برای من حتی بعد از اینکه جشن عروسی ام هم افتاد به آبان تنها معنای تو را داشت (بی انصافی نکن هنوز هم دارد) از این متن های عاشقانه ای که هیچگاه برای کسی ننوشته بودم و تقدیمشان می کردم به تو خوشت می آمد؟ 

آنقدر به خواب می بینمت و هستی و می آیی که هنوز هم نمی توانم باور کنم تنهایی را... هنوز هم وقتی با مامان حرف می زنم کنترل شده احوال بچه ها و خودش را می پرسم می ترسم نکند یکهویی بپرسم بابا خوبه؟ 

دستهام وقتی نامت را می نویسند می لرزد...اشکهای فرو خورده ام تند و تند روی گونه هام قل می خورند می ریزند زیر گلویم روی شلوار روی زمین ........ 

قرارمان این نبود...قرار نبود اینقدر زود بروی ....قرار نبود من حسرت کارهای نکرده را بخورم حسرت دیدنت را....... 

بی رحم نبودی پدر.من دلم بابا می خواهد دلم دیدن چشمانت را می خواد دلم خنده هات را می خواهد دلم تو را می خواهد کجایی؟ قرار نبود به این زودیها بروی و دخترکم عکست را بغل کند ببوسدش و بگوید بابا و دست ببرد تا سبیلهایت را بگیرد و آنقدر این کار را بکند تا عادت کند به هر آقای سبیل داری برسد بگوید بابا و خودش را پرت کند توی بغلش.مگر همین تو بارها از مامان نپرسیده بودی چرا من بچه دار نمی شوم مگر دلت دیدن بچه من را نمی خواست؟ 

می دانم امسال هم جشن ازدواجی در کار نیست کی دلش می آید توی سالگردتولد پدری که نیست جشن سالگرد ازدواج بگیرد........ 

.  

دارم با همه غم های دنیا زندگی می کنم..........هوای گریه دارم 

تولد 57 سالگی ات مبارک 

مایا

9 ساله بودم کانون پرورش فکری می رفتم ... یه کتاب قطوری بود به اسم هزار سال شعر فارسی بیشتر اوقات امانت می گرفتمش و روی تاب توی حیاط شعرهاش رو حفظ می کردم درست همون جایی که 16 سال بعدش بابا رفت... 

باز این چه شورش است که در خلق عالم است... 

علی ای همای رحمت.... 

درد عشقی کشیده ام که مپرس...... 

اما از همه بیشتر شعری بود که ترانه اش رو یه خواننده کرد زبان می خوند  (الان سرچ کردم جلال الدین محمدیان بود)

 

مردان خدا پرده ی پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند

هر دست که دادند همان دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند

یک طایفه را بهر مکافات سرشتند
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند

جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مریدند

یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند
یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند

فریاد که در رهگذر آدم خاکی
بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند

همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند


زنهار مزن دست به دامان گروهی
کز حق ببریدند و به باطل گرویدند

چون خلق در آیند به بازار حقیقت
ترسم نفروشند متاعی که خریدند

مرغان نظرباز سبک سیر «فروغی»
از دامگه خاک بر افلاک پریدن 

 

آن وقتها از آهنگ قشنگ خواندنش راحت حفظ شدم و این روزها مدام پیش خودم بیت پر رنگ شده اش رو زمزمه می کنم



 قبلا راجع به online language exchange نوشته بودم برای من که مفید بود چون با چند تا  آدم خوب آشنا شدم یکی از این آدمها دختری 19 ساله از الجزایر هستش به نام مایا. 

مایا در 19 سالگی به زبانهای انگلیس فرانسه و عربی تسلط کامل داره  فارسی  و اسپانیایی رو هم خیلی عالی پیشرفت کرده فارسی تا حدی که مازیار فلاحی و ترانه هاش رو می شناسه...19 ساله دانشجو مسلط به 5 زبان زنده دنیا ...


 این پیشنهاد ها هم داره یه پای ثابت نوشته های من می شه  

اینجا هم جای جالبیه سری بزنین بد نمی گذره

معجزه شرقی

 

 

 

پیرزنی که .... مرد 

مادر شوهر عمه م بود سنش خیلی بالا بود همه منتظر مرگش بودن.......خدا رحمتش کنه 

هیچ دلم نمی خواد کسی منتظر مرگم باشه.......... 

پیشنهاد امروز : 

1- معجزه شرقی 

2-hey you 

۳- هر از گاهی گشتن زیر کابینتها

نیازمندی ها فوووووووووووووری

یه دوست ترکیه ای از من ترجمه یکی از غزلهای مولانا رو خواسته که براش پیدا کنم راستش هر چی می گردم تو نت ترجمه ای از اشعار مولانا به زبان انگلیسی نیست کسی هست کمک کنه؟ 

اگه می شناسین کسی یا اسم کتابی که کل غزلیات رو ترجمه کرده باسن ممنون می شم معرفی کنین بهم