با ناباوری به درصدهای کارنامه دانشگاه آزاد نگاه میکنم و یادم میاد روزی را که بی حوصله با پاهایم روی موزاییک های کلاسی درس دانشکده علوم پایه ضرب گرفته بودم تا کی بهمون وقت می دن بیایم بیرون و همون وقت هم توی دلم خودمو نفرین میکردم این همه راه اومدی تهران که گند بزنی به همه چی ... وقتی نتایج دانشگاه ملی اعلام شد و شیمی آلی پیام نور قبول شدم یه کم ته دلم رنگ امید گرفت هر چند همسر گرامی ذوقم رو کور کرد حسابی اما حالا داشتم با ناباوری که بعد از چند دقیقه جای خودشو به اشک داد درصدهای عالی که زده بودم رو نگاه میکردم و به "واحد علوم تحقیقات" که بهم چشمک می زد . مرسی خدا مرسی خدا جونم هیچ وقت لطفت رو فراموش نمیکنم
عالی بود همه نوشته هاتون جذاب و ژر از محبت- پیروز و سر بلند باشید
تبریک میگم
تبریک می گم مامان خانومی. خییییییییییییییییییییلی تبریک میگم. کور کردن ذوقهات رو بی خیال، دیگه باید عادت کرده باشی، نه؟ فقط به مهر و دانشگاه و یک دنیا روزهای قشنگ فکر کن که اینهمه انتظارش رو کشیدی.
راستی دست راستت روی سر ِ ما
مبارک باشه
سلام عزیز دلم منم خییییلیی بهت تبریک میگم و ایمان دارم به تواناییهای تو ... بهت افتخار میکنم دوست خوبم .. انشالله مراحل بعدی.