زندگی من و همسرم

من مادر دخترکی فرشته گون هستم

زندگی من و همسرم

من مادر دخترکی فرشته گون هستم

خیلی وقت پیش یه جایی شنیدم یه زن بعد از مادر شدن و همه انسانها بعد از از دست دادن یکی از نزدیکترین و عزیزترین آدمای زندگیشون عوض می شن و دیگه هیچ وقت آدمای قبل نیستن...و من در کمتر از یه سال هر دوی اینها رو تجربه کردم...
و می دونم و حس می کنم دیگه اون آدم سابق بر این نبوده و نیستم...



امروز یه حرف حق رو با یه رفتار ناحق به یکی از عزیزانم گفتم...فکر کردم شاید خیلی طول بکشه تا درکش کنه اما به مدد روش تازه ای که پیش گرفتم (عذر خواهی از رفتار ناپسند در اولین زمان ممکن) همه چی به حالت صلح اولیه دراومد و تازه اون عزیز هم کلی تشکر کرد بابت حرفم...



عمو جان بازم برای خونه مشتری برده و هی داره رو اعصاب مامان اسکی می کنه قراره خاله خونه شو تکمیل کنه مامان اینا برن اونجا علی رغم خواست قلبی من به اومدن مامان و خواهرا پیش ما مامان از یه طرف قبول نمی کنه می گه درست نیست شما هنوز نرفته ما بیایم از یه طرف همسری راضی نیست نه به خاطر اینکه بدش بیاد به خاطر اینکه نکنه فامیلای ما بگن پولای مامان اینا رو بالا کشیدیم و باهاش خونه ساختیم خب اینم حرفیه ... من که حریف هیچ کسی نشدم تو زندگیم...  

6 صبح بیدار باش دارم یه برنامه جدید برای زندگیم ریختم تا از رکود بیام بیرون چند روزیه دارم دنبال می کنم خوب بود و یه تغییر روحیه اساسی داشتم نمازی رو که چند ماهه به خاطر کدر شدن روابطم با خدا ترک کرده بودم دوباره از نو و سر وقتش شروع کردم با قران خوندن بعد از هر نماز مونده تا هنوز همون آدمی بشم که ریشه های اعتقادی محکمش اونو واکسینه کرده بود اما از هیچی بهتره جالبه که فقط 6 ساعت می خوابم و کلی هم کار می کنم ولی خسته نیستم به شدت دنبال یه کلاس ورزشی هستم که هم برای لاغری مفید باشه هم سر حالم بیاره آخه 5-6 کیلو زیادی اضافه کردم و  ... فرانسه رو هم دوباره شروع کردم



دخترکی با دو دندان که گوشی تلفن رو می ذاره رو کله ش نزدیک گوشش و اگه بهش توجه نکنی با یه آآآآآآآآآآآی کشدار صدات می کنه و اگه تنها باشه بغض می کنه و اشک سریع میاد تو چشماش که وقتی مانتو بپوشم با سرعت جت خودشو بهم می رسونه و به پاهام آویزون می شه از کشف اینکه با روروک می تونه با سرعت تموم خودش جا به جا کنه کلی احساس غرور می کنه اما مامانش باهاش تاتی تاتی هم راه می ره تا نکنه هوایی بشه و دلش نخواد خودش راه بره... که حموم کردن و اب بازی رو به شدت دوست داره و خسته نمی شه از حموم که دالی موشه رو با پتو اجرا می کنه و کلی ترانه twinkle twinkle little star رو دوست داره و میمیرم براش

نظرات 8 + ارسال نظر
رامین شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:08 ق.ظ http://www.1pesare67ti.blogsky.com

akhey khoda baratun negahesh dare khanum kuchulu ro.tu arse roman ha mmovafagh bashi.be manam sari bezanin
bye

آفتاب شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:06 ق.ظ

واااای چه قدر ازخوندن اون پاراگراف آخر لذت بردم..چه قدر دلم خواست....
مرسی که منو یادته و مرسی که اومدی مهربونم
می بوسمت

شاذه شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:52 ق.ظ http://moon30.blogsky.com

خوشحالم که باعذرخواهی مشکلت حل شد.

امیدوارم روابطت با همسرت هم بهتر شده باشه

موفق باشی همیشه در کنار دخترک فرشته گونت :****

زخمها شاید با مرور زمان خوب شوند اما هر کدام عمیق تر باشد بیشتر می ماند

مهرشین شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:32 ب.ظ http://mehrshin1357.persianblog.ir/

salam dooste khoobam va babat ashti mojadadet ba khoda kheili khoshhal shodam baraye man ham doaaaa kon dooste khoobam va barat arezooye roozhaye por az shadio daram

جوهر شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:35 ب.ظ http://myprinter.blogsky.com

سلام...
ممنون که آمدی.
خیلی کار خوبی کردی که برنامه ات رو داری مرتب می کنی. ولی خدایی من هر کاری کردم، تا حالا نتونستم ساعت خوابم رو به 6 ساعت تقلیل دهم. نهایتش اینه که بعد 3، 4 روز یکدفعه 10، 12 ساعت می خوابم.
وای! چقر دلم می خواد دخترت رو بچلونم. مواظب سفیدبرفی ات باش مامان جون...

رها شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:45 ب.ظ http://raha27.blogsky.com

پست خوبی بود تغییر روحیت تو پستتم نمود داشت... خوشحالم...

پرسپولیسی شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:45 ب.ظ http://haftominrooz.persianblog.ir/

دلم برات تنگ شده ، باورت میشه، تو این مدت کوتاه انگار یه رفیق قدیمی داشته باشم...
اتفاقای بزرگی بودن از دست دادن پدر و به دنیا اوردن فرزند ، و تو مشخصا تغییر کردی، ولی مطمئنا محکم تر هم شدی، محکم ت از قبل واسه تکیه کدن فرشته کوچولوت گاهی با خودم می گم زندگی اگه همین طوری خوشی و مسخره بازی باشه که زندگی نیست، حال می کنم که خدا امتحانمون میکنه البته من استانه تحملم پایینه و زود کم میارم اما زندگی با سختیاشه که معنی داه یه روزایی دوست دارم به خودم ثابت کنم من می تونم...
چقدر این اختلافات فامیلی مزخرفه گاهی ادم به دشمناش نزدیک تره تا فامیلاش اه اه ادمای بیشعدرین بعضی از فامیلای ما ، اما من با همه وجود سعی می کنم بی اعتنا باشم(بگو وقتی با جفت پا میان وسط زندگیت مگه میشه بی تفاوت بود)
چقدر خوبه که برنامه ریختی ، من دوست دارم کسانی رو که خودشون واسه خودشون یه فکری می کنن دوست دارم خوب باشی همیشه و برای خوب بودن کجا بهتر از اغوش خدا، ریشه های اعتقادی محکم خیلی وقتا توی سردرگمی ها می تونه راه رو به ادم نشون بده، دلتنگ همه اعتقادات رستی ام که کمرنگ شدن ...
جانم چقدر دخترت خوبه چقدر فوق العاده است حرکت های دوست داشتنی اش بازی کردن هاش حرف زدن هاش و وابستگی ها... خدا بهش سلامتی و خوشبختی بده...

مرسی دوست خوبم ...

یاسمن جمعه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:12 ق.ظ http://yasaman1387.blogfa.com

خوشحالم با خدا آشتی کرده ای .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد