زندگی من و همسرم

من مادر دخترکی فرشته گون هستم

زندگی من و همسرم

من مادر دخترکی فرشته گون هستم

در جستجوی زمان

همه برنامه م این بود که برای شب یلدا بنویسم و نوشته م رو دقیقا لحظه اتصال پائیز به زمستان بذارم لحظه 00:00:00 ولی دخترک بیدار بود و بهم یادآوری کرد باید یادم باشه از این به بعد درصد بالایی از تصمیم هام به جناب ایشون و خواب و بیداریش بستگی داره...سالها به این فکر می کردم که اون لحظه اضافه این شب کجاست چی محسوب می شه نه جزء پائیزه و نه جزء زمستان پس چیه کجای زمان به حساب میاد...هنوزم نتونستم جوابی براش پیدا کنم...

یه سر به بهونه شارژری که خونه مامان جا گذاشته بودم رفتم و سری بهشون زدم به یاد همه شب یلداهای گذشته...انارای دون کرده با چند پر نارنگی و گل پر و نمک ... آجیلای خوشمزه که بابا از بهترین شیرینی فروشی شهر می گرفت...هندونه هایی که همیشه خدا وسطش سفید بود و ما کلی می خندیدیم...چقدر دلم میخواد یه روز یکی محکم بزنه تو گوشم و ا زخواب بیدار شم  ببینم همه اون چیزایی که نزدیک یه ساله اتفاق افتاده(غیر از تولد دخترک) فقط یه کابوس تلخ بوده...چقدر دلم می خواست بابایی اولین نوه ش دخترک من رو می دید...چقدر طفلک دلش نوه می خواست.هنوز یه سال ا زعروسی ما نگذشته بود که از مامان سراغ بارداری منو گرفته بود...و آخرش هم نفهمید که نوه تو راه داره و رفت...

همسری خسته از کار این چند روزه که به خاطر آزاد شدن برداشت از یارانه ها تا شب سر کار بود گرفت خوابید و من در حالیکه دخترک تو بغلم بود برنامه رادیو 7 رو می دیدم از شبکه آموزش امشب هم کلی مهمون داشتن و برنامه های آرام بخش.چقدر این آرامش آخر شب این ترانه های آروم و گاهی قدیمی و خاطره انگیز دل آدمو آروم می کنه و آماده برای یه خواب راحت...11 شب شبکه آموزش منصور ضابطیان...چیزی که بیشتر از همه برام خاطره انگیز بود شنیدن ترانه جان عاشق بهرام حصیری بود چقدر دوستش داشتم  و چقدر دلم می خواست دوباره بشنومش...تو این جان عاشق به من داده ای * دلی چون شقایق به من داده ای...

دخترکم منو ببخش لالایی کودکانه نمی دونم که برات بخونم اما خوب می دونم و می بینم که تو از شنیدن ترانه های مورد علاقه مادر چقدر آرامش می گیری و دَدَ ، اَاَ گفتن هات رنگ کشدار و آهنگین می گیره و با لبخند شیر آهر شبت رو می خوری و می خوابی... اینجا می نویسم که یادم نره لالایی شبهای تو این ترانه های پائینی بودن:

شد خزان گلشن آشنایی...

شبی که آوای نی تو شنیدم...

گل سنگم گل سنگم چی بگم از دل تنگم...

گل گلدون من شکسته در باد...

وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد...

آدما از آدما زود سیر می شن...

و...و...و...

نظرات 7 + ارسال نظر
رها چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:23 ق.ظ http://raha27.blogsky.com

آخی خب چرا یلدا رو کلا نرفتی پیش مامانتینا؟ چه ترانه های قشنگی واسه دخترک میخونی حتم دارم که صداتم خیلی خوبه! مگه نه؟

در واقع یلدا اونجا بودم تا آخرای شب...

شاذه چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:06 ب.ظ http://moon30.blogsky.com

خدا روح پدرت رو در جوار خودش شاد کنه و به شماها هم آرامش بده. اینقدر غصه نخور دخترک به مادری آرام و شاد احتیاج داره

ساناز چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:12 ب.ظ http://yavashaki56.persianblog.ir/

چقدر شب یلدا های خونه مامان بابا خوب بود دلم تنگ شد

قاصدک شنبه 4 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:11 ب.ظ

یلدات مبارک عزیزم. افسوس گذشته را نخور. به آینده امیدوار باش. حتما در کنار سپیدبرفی قشنگت آینده زیبایی خواهی داشت و یلداهای آینده ات پر از شادی و خنده خواهد بود

جوهر چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:45 ب.ظ http://myprinter.blogsky.com/

سلام!
خدا پدرتان را بیامرزد...
یک پیشنهاد: قرآن برای دخترک بگذار...
غیر از اینکه آرام بخش است، باعث می شود که به قرآن انس بگیرد...
ملتمس دعا

پرسپولیسی سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:37 ب.ظ http://haftominrooz.persianblog.ir/

این برنامه رادیو هفت رو کی ها میده؟
دخترک ماهت صدای مامانشو انقدر دوست داره که به هر اهنگی رضایت میده اما تو هم قدمی به حال روحیه دختر کوچولوت که تازه می خواد دنیا رو بشناسه بردار

یاسمن پنج‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:44 ب.ظ http://yasaman1387.blogfa.com/

روح پدر شاد
و امیدوارم روزی دخترت را عروس کنی .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد