زندگی من و همسرم

من مادر دخترکی فرشته گون هستم

زندگی من و همسرم

من مادر دخترکی فرشته گون هستم

قدر زر زرگر شناسد

خب مثل اینکه دور دور  پستهای کوتاه و معرفی علاقمندی هاست... 

*اینجا رو بینید جای خوبیه برای پیدا کردن پارتنر اگه بخواین هر زبان خارجی رو یاد بگیرید... چیزی که برام جالب بود تعداد زیاد آدمایی بود که می خوان فارسی یاد بگیرن ... فقط۲۳۹۰ زن انگلیسی زبان که علاقه به یاد گیری زبان فارسی دارند... بقیه زبانها بماند... جای جالبیه به یه بار دیدن می ارزه... 

*وای خدای من طلا خیلی گرون شده ... یه تک ناز برای دخترک خریدیم ۵۰۰ تومن به نظرم همون بهتر که ۴-۵ تا صفر از این پول بی ارزش شده بردارن وقت خرید هر چیزی تا مرز انفارکتوس نریم... 

*دیروز که برای دخترک رفتیم خرید شب رو هم مهمون همسری بودیم رستوران... همون رستوران همیشگی و معروف که چند وقتی برای تغییر مدیریت تعطیل بود ... غذاها و سرویشون واقعا عالی تر شده ... پیشخدمتها خانمای جوان و خوش برخوردی هستن که با لبخند محیط رو خیلی دوستانه تر می کنن....حتی اینبار فکر بچه ها هم بودن و صندلی مخصوص کودک هم داشتن که خوشبختانه دخترک رو با کمربند ایمنی و میز جلوش حسابی سرگرم کرد...اما تنها نکته بامزه ماجرا سرو سوپ بود که بدون سفارش آوردن و ما فکر کردیم به خاطر ماه رمضانه و بعدش توی فاکتور آورده بودنش.. اینم یه جورشه دیگه... 

*دلم بد جور هوای ۲۰ سالگی را کرده...بد جورررررررررررررررررررر 

حذف لینکها رو امیدوارم دلیل بر بی احترامی من به خواننده های وبلاگ ندونید به اون جاهایی که باید برم می رم و دوباره اینجا رو سر و سامان می دهم اما فعلا فقط بر می د ارم همه لینکها رو تا فرصتی که بشه دوباره درست و حسابی مرتبشان بکنم . 


 

این همه حجم شیطان و روح و فرشته واقعا داره حال آدمو بد می کنه بهتر نبود فیلمها را راجع به مسائل ملموس تر می ساختید؟


دیشب مهمان  داشتیم پدر و مادر جاریم  ... چه آدمای نازنینی هستند. 

دیروز واقعا حالم بد شد به خاطر شیر دادن به دخترک و اینکه اصولا آدم کم غذایی هستم تا افطار داشتم پس می افتادم امروز رو نتونستم روزه بگیرم شاید امروز عصر بریم کادوی تولد دخترک رو بخریم براش من می خوام تخت دو منظوره ارژن بخرم براش داشتم تو اینترنت دنبال نمایندگیش تو شهر خودمون می گشتم یا شهرای اطراف چیزی پیدا نکردم باید برم درست و حسابی بگردم همسری هم می خواد براش طلا بخره چیزی نمونده اولین سال زندگی دخترک تمووم بشه انگار همین دیروز بود ... نه اذیتی نه آزاری یه کوچولوی آروم به تموم معنا دوستت دارم دخترکم... 

بالاخره طلسم آرایشگاه رفتن شکست بعد از 3 هفته نیت! 

بدترین چیز توی زندگی به تکرار افتادن و روزمرگیه .... 

داد می زد و می گفت من اصلا زن زندگی نیستم... 

دارم زن زندگی اش می شوم...... 

اما اینها اونی نبود که از خودم می خواستم... 

۱۴ مرداد ۱۳۹۰

اولین قدمهایی که به سویم برداشتی را روی چشم و قلبم می گذارم شیرینم... 

 

*مارتین ادن... جک لندن

گوید که آن هوش گران برتر ز هوش دیگران

هر چند به لطف موبایل دیگه از اون صدای اعصاب خورد کن ساعت کوچیک رومیزی که هنوزم و همیشه منو یاد شبای درس خوندن و بیدار موندن می اندازه خبری نیست و هر چند موبایل را برای ۴و ۱۰ دقیقه کوک کرده ام و تا ۱ شب مواظب بوده ام بهترین زرشک پلو با مرغی که بلد بوده ام رو بپزم با وسواسی که البته از من بسیار بعیده اما نیم ساعت به نیم ساعت مثل ...( راستی چه موجودی از شدت هول شدن اینطوری می شه ؟ من که یادم نیومد چیزی ) بیدار می شم و یه نگاه به صفحه موبایل می کنم و بالاخره هم ساعت ۴ بیدار می شوم در سکوت غذاها رو گرم می کنم و چایی دم می کنم و مطمئن می شم به خاطر شیر خوردن دخترک مواد مغذی توی سفره باشه... همسری رو بیدار می کنم سحری می خوریم وضو می گیرم قرآن را می آورم می گذارم کنار دستم و بغضم می شکنه انگار بعد از مدتها گمشده ام رو پیدا کرده باشم می گیرمش توی بغلم و به سینه م تنگ فشارش می دم و هوا پر می شه از یه عطر خیلی خاص ... گریه می کنم و سبک می شم گریه می کنم و سبکتر می شم سبک و سبک و راحت و نفسی از سر آسودگی می کشم و به این فکر می کنم که اگر خدا را از زندگیم حذف کنم چقدر بیچاره می شوم ... ۳ روز را روزه می گیرم و می توانم و به دخترک هم هیچ آسیبی نمی رسه ... خدایا تو همیشه هستی کمکم کن همیشه بودنت رو درک کنم که با همه بدی هایی که دارم می دونم و مطمئنم هیچ چی توی دنیا به اندازه بودن تو آرومم نمی کنه .. مرسی که راهم دادی به مهمونیت


اینجا رو ببینین لوگو های مختلف گوگل در مناسبتهای مختلف ملی کشورهای مختلف قشنگه
 

راستش امشب که برای تایید نظرات اومدم نوشته یه دوست قدیمی منو سخت تکون داد مریم عزیزم پدرها آرامش دخترها هستند و بعد از نبودنشان دنیا دیگر آنطور که قبلا بوده نمی شود پدرها همه چیز دخترها هستند و دخترهایی که همه چیزشان را می سپارند به خاک کلی باید بگذرد تا دوباره ساخته شوند... 

مریمم تسلیت منو بپذیر و آنطور که می خواهی سوگواری کن هر طور که دلت می خواهد وقت برای صبور بودن خیلی زیاد است اینرا فراموش نکن 

دوستان عزیزی که خواننده من هستید فاتحه ای نثار روح پدر دوست خوب من مریم که استارت  ورود من به دنیای وبلاگ نویسی از طرف او زده شد و همیشه یه دوست خوب بوده برام بفرستید  

خداوندا همه رفتگان را ببخش و بیامرز