بعد از مدتها دوباره برای نوشتن آمدم بماند که چقدر حرف ماند توی دلم که نزدم و بماند همه این چند ماهه
دلم برای نوشتن تنگ شده خیلی زیاد آنقدر که توی این لحظه فقط دلم میخواست بنویسم
پسرک ما هم به دنیا آمد و الان 4 ماه دو هفته شه خیلی سخت بود و هنوزم هست گذر از این روزها با دو بچه کم سن و سال و حس ناآشنایی که در وجود دخترکمان به وجود آمده دخترکی که اعتراف میکنم خیلی زود دنیای تنها و قشنگ و پدشاه گونه اش به هم ریخت و من چقدر احساس عجز می کردم تو این شرایط ...
رب اشرح لی صدری....
سلام عزیزم من بعد از 2 سال دوباره مینویسم و خوشحالم که شما هم دوباره مینویسی برای تولد پسرت تبریک میگم و خیالت از دختری هم راحت خیلی زود عادت میکنه...
سلام و عرض ادب
مطالب وب شما بسیار عالی و متنوع می باشد
منم با افتخار منتظرم[گل]