درست یک هفته از اولین جمله ای که گفته می گذره و علی رغم اینکه از دیدن اشکهاش داشت قلبم از جاش کنده می شد انگار دوباره متولد شده بودم... دخترک دستش را به مبل دیوار صندلی و هر چیزی می گیره و می ایسته و اون روز در حالیکه به باباش سپرده بودمش داشتم کارام رو انجام می دادم که افتاد و اشک ریزان این جمله رو می گفت...
این روزا توی هر وبلاگی که می رم و می خونم رابطه های زن و شوهرا یه چیزی در مایه های نبرد آخرالزمانه..انگار به اجبار دارن همدیگه رو تحمل می کنن دو تا آدمی که بعد از چند وقت زندگی در کنار هم می فهمن به هیچ درد هم نمی خورن...
کاش زندگی مشترک هم مثل دوستی بود که هر وقت دیدی داری ازش فاصله می گیری از لحاظ فکری کم کم ازش دور بشی و یه روزی می رسه که ببینی چند ساله خبر نداری ازش...
دل خوشم به شیرین کاری های دخترک ۸ ماهه ای که توی دنیا فقط از صدای قوقولی خروس می ترسه و از دورشدن ماما...
با وجود همه کارا و گرفتاری ها مشغول ترجمه رمان هستم همچنان فقط نمی دونم برای بازخوانی ویراستاری و چاپ چه باید بکنم اگه کسی می تونه راهنمایی کنه ممنون می شم...
امیدوارم همیشه دل خوش باشی به دخترت و زنده باشه
در کا ررمان هم موفق باشی
آخی نازی... خدا حفظش کنه...
منم اولین باری که پسرک گفت دلم درد... از خوشحالی اشکم دراومد. البته غصه ام شد برای دردش، ولی از این که می تونست حسشو بهم بگه خیلی خوشحال بودم.
نازی عزیزم...
سلام دوستم
اول اون دخمل گلت رو طرف من ببوسش حسابی...
در مورد روابط همسران با هم... راستش انگاری صبر و تحملا خیلی کم شده... مردا طبق عادت قدیم که زنان خانه دار بودن و درنتیجه صبر تحملشونم زیاد بود، هنوز فکر میکنند میتونند به اون روال عمل کنند و تمام داد و بیدادهایی رو که از صبح تو گلوشون قلنبه شده بوده میخوان سر همسراشون خالی کنند غافل از اینکه خود همسر هم از صبح در حال انفجاره و منتظر تنها یه فرصته که تمام دق دلیاش رو سر فرد خاطی پیاده کنه! این میشه که دنیای این روزای ما پر شده از ناراحتی، استرس، جنگ و دعوا...
ولی باهات موافقم... ای کاش همسر هم مثل دوست آدم بود که وقت احساس کردی با عقیده، طرز فکر و منشش دیگه موافق نیستی، راهت رو ازش جدا کنی و او برد دنبال خودش و تو بروی دنبال خودت... ولی چه میشه کرد که اینجور نیست.
ولی دوستم من هنوزم معتقدم با کمی گذشت و صبحت کردن با همسر میشه خیلی از سوتفاهمات و ناراحتی ها رو برطرف کرد و نگذاشت که قهر و کینه به دل آدم راه پیدا کنه.
امیدوارم تو دوستم هرگز دچار اون مشکلاتی که گفتم نشوی هرگز:-*
اتفاقا دیروز که با دوستم حرف می زدم همینا رو بهش گفتم
خدا رو شکر که دختر ۸ماهه ات و داری ... خدا رو شکر
دلخوشی کوچکی نیست اون فرشته کوچولو ، نه فقط دلخوشی که همه چیز فقط به همون خلاصه میشه، این معنای مادر شدنه!