زندگی من و همسرم

من مادر دخترکی فرشته گون هستم

زندگی من و همسرم

من مادر دخترکی فرشته گون هستم

کمی مرتب سازی

مدت هاست قسمت  لینک های من با وجود وبلاگ های ثابتی که میخونم خالی هستند الان که دخترک دم در خانه روی فرش کوچکی نشسته و با دوستهایش بازی می کند بهتر دیدم سر و سامانی بدهم به اینجا ... از طرفی ذهنم درگیر این است که چرا همسرم عادت کرده بعد از اینکه کاری انجام داد مرا هم در جریان بگذارد و به این صورت جلوی مخالفت احتمالی من گرفته می شود.

امروز اتفاقی فهمیدم چون نمی خواسته پول زیادی روی حسابش باشد می خواهد آنرا واریز کند به حساب برادرش که در بانک دیگری حساب دارد ... البته اول کمی گیج بودم و الان خوشحالم که طبق عادتی که پیدا کرده ام سریع موضع نگرفتم چون بعد که کمی فکر کردم یادم آمد قبلا توضیحی در مورد این 20 میلیون داده بود... و دلایل مخالفت من را هم شنیده بود و خب البته قبول دارم دلایل خیلی آرمانگرایانه بود شرایطش را خیلی راحت نمی توانم توضیح دهم . اما خب همسر کار خودش را کرده شاید تنها کاری که بتوانم بکنم این است که بگویم پول را واگذار کند به برادرش تا خود او قسطهایش را بدهد...نمی دانم


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد