زندگی من و همسرم

من مادر دخترکی فرشته گون هستم

زندگی من و همسرم

من مادر دخترکی فرشته گون هستم

همه انگور

- مامان پاشو ببرمت حموم هوا گرمه امروز عرق کردی کثیف شدی

- نمی خوام

- ا مامان چرا آخه داری می شی مثل حسنی ها

- خب آب و کف می ره تو چشمام دوست ندارم.... یعنی ناخنام درازه؟

- نه مامان اونا رو که بابا دیروز کوتاه کرده برات....موی بلند روی سیاه واه واه واه

توی ده شلمرود حسنی تک و تنها بود

نه فلفلی نه قلقلی نه مرغ زرد کاکلی هیچکس باهاش رفیق نبود

اینطوری می شی ها

هیچکی باهات دوست نمی شه ها باهات کسی بازی نمی کنه

 درکمال خونسردی تو چشمام نگاه میکنه و میگه

- خب نکنن می رم با حسنی بازی می کنم مثل خودمه موی بلند روی سیا واه واه واه

من؟ اینطوری و اینطوری و اینطوری و در آخر اینطوری


مامان شنگول منگول همه انگور برام بگو

ورژن جدید اینطوریه که مامان بزی خیلی پولدار نبوده برای همین آیفون تصویری نداشتن و از این زنگ معمولی ها داشتن باباشونم مسافرت بوده شنگول و منگول وقت بازی رفتن تو شکم گرگه قایم شدن آخر داستان هم مامان بزی با پولی که اون روز درآورده براشون آیفون تصویری می خره... قصه ما به سر رسید دخترک به زور ده تا قصه بالاخره خوابید

نظرات 2 + ارسال نظر
مامان امیرسام دوشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:25 ق.ظ http://manvaninigooloo.persianblog.ir/

کجایی تو فکر کردم دیگه بیخیال وبلاگت شدی.
الهییییییییییی دخترک چه بلا شده ببوسش از طرف من. اوضاع و احوال بر وقف مراده؟! مواظب خودت باش.

نه بابا هستم فقط نوشتن یادم رفته بود کمی ... بله خدا رو شکر خوبم مگه می شه دخترک با شه مامان بد باشه

یاسمن جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 05:12 ب.ظ http://yasaman1387.blogfa.com/

اینم از بچه های حاضر جواب این دوره و زمونه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد