انگار آسمون یادش افتاده پائیزه و باید بباره...
دخترک خوابه امروز تا شب تنهاییم چون همسری می ره دانشگاه بعد از کار...خواهرم زنگ زد گفت میام پیشت بعد از کلاس دانشگاه آخه دانشگاهش به خونه ما نزدیکه.قراره بریم کاشی و سرامیک ببینیم پس فردا...نویت واکسن سفید برفی هم همین روزاست...
یاد روزی که واکسن دو ماهگی ش رو زدیم می افتم همه ش...خانم که واکسن رو زد گفت پاهاش رو قنداق کنیم تا تکون نخوره و دردش نگیره جای واکسن اومدیم خونه مامانُ بهش قطره استامینوفن دادم و بعد مامان قنداقش کرد عصری که بازش کردیم و بیدار بود اونقدر خندید و داد زد که همه مون روده بر شده بودیم آخه نی نی های دختر و دایی و دختر خاله م تب کرده بودن و ۲-۳ روز با بی قراری و گریه مدام اذیتشون می کردن...
اما این گل کوچولو من موندم چرا اینقدر آرومه اونقدری که گاهی دلم براش می سوزه که اینهمه صبوره...
زندگی های خیلی پر تنش شده و صبر آدما کم... داشتم به اون قدیما فکر می کردم که چقدر با هر چیز ساده ای شاد بودیم...رفتم یه جایی رو خوندم از یه قسمتی به اسم یادداشت روزش خوشم اومد خیلی جالب بود برام.
مامان خانم مهربون سلام
بذار آسمون بباره که خیلی باریدن بهمون بدهکاره:)
الهی... چه دخمل آروم و خوش اخلاقی داری ماشالا... البته از عکسشم پیدا بود که چقدر ماه و مهربونه.
میرم میخونم بینم چی بوده که نظرت رو جلب کرده.
شاد و تندرست باشی دوست من:-*
دختر گلت رو ببوس دختر گلت رو ببوس
سلام عزیزم.خدا دختر فرشته گونت را برایت حفظ کند و پدرت را بیامرزد و روحش شاد باشد.دلت نگیرد از همسرت.مردها همین طوری هستند دنیایشان با ما فرق می کند.
سلام مامان سفید برفی
خلی ممنون که سر زدی و خیلی خوشحالم کردی
آخی الهی فدای اون سفید برفی آروم و صبور بشم آخه خواهر زاده من موقع آمژولش که می شه از سه روز قبل تا سه روز بعدش عزا داریم حالا آمژولش به کنار دارو هم خیلی بد می خوره
چه نی نی نازو مهربونی. خدا برات حفظش کنه!
سلام مامان سفید برفی!
نمی دونم اگر من جای تو بودم، قطعا ول می کردم. وشاید فقط می موندم برای دخترم.
مواظب سفیدبرفی کوچولویت باش مامان جون!
اگر دعاهای از ته دلت مستجاب میشه، پس برای هدایت همسرت هم دعا کن... دعا کن خدا سر عقلش بیاره. باور کن میشه...
ملتمس دعا
حتما فرشته کوچولو صبوریش به شما رفته درسته؟