زندگی من و همسرم

من مادر دخترکی فرشته گون هستم

زندگی من و همسرم

من مادر دخترکی فرشته گون هستم

پایان یک کابوس

داریم بر می گردیم به شهرمون ... به خونه ای که توش زندگی رو شروع کردیم ... با تقاضای انتقالی همسری موافقت شده ... دارم وسیله جمع می کنم

نظرات 2 + ارسال نظر
بهارنارنج و یاس رازقی دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:29 ق.ظ http://formyramin.blogsky.com

با خوندن نوشته ی کوتاهت اشک تو چشام جمع شد. آخه منم به خاطر همچین مشکلی از همسرم دورم. هر کدوم یه شهر مشغول به کاریم و از همدیگه حدود ۲۰۰۰ کلیومتر دوریم. شرایطم برای انتقالی هم جور نیست. وقتی از کلمه ی "کابوس" استفاده کردی خوب فهمیدم حرفتو. چون دقیقا برا منم این مساله یه کابوسه که هر دم انتظار بیداری میکشم. از صمیم قلب برات خوشحال شدم. امیدوارم زندگی جدیدتن توام از خوشبختی و سعادت و موفقیت باشه

پرسپولیسی جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:20 ب.ظ http://haftominrooz.persianblog.ir/

تنوع و جابه جایی خوبه اما نفس اسباب کشی و کارهای سنگینش کابوسه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد