زندگی من و همسرم

من مادر دخترکی فرشته گون هستم

زندگی من و همسرم

من مادر دخترکی فرشته گون هستم

دنیا کمی روشن می شود

دیشب که داشتم تو نت می چرخیدم و آقای همسر هم پیش همکاراشون توی ساختمان مهمون خونه بغل داشت میوه میل می کرد به طور خیلی اتفاقی وبلاگی پیدا کردم که بعد از مدتها نوشته های شادش منو کمی از دنیای غمگین اطرافم جدا کرد...اسمش صمیم هست و توی لینکها اضافه ش کردم...

نظرات 8 + ارسال نظر
▪•●اســـــمارتیـــــــــس●•▪ پنج‌شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:16 ب.ظ http://www.rahaaa.blogsky.com

چند تا پست آخرت رو خوندم خانومی معلومه خیلی دل و دماغ نداری .
ولی امیدوارم زودتر رو فرم بیای و همه چیز برات قشنگ و آروم شه.
مامان شدنت رو هم تبریک می گم دختر بودنش هم مبارکه بی خیال اونایی که دل می شکنن !
حداقل بزرگ که بشه مونس و همدمته .

مرسی...
اگه می شد بی خیال شد خیلی زندگی قشنگ تر می شد ولی....

مامان امیرسام جمعه 20 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:45 ق.ظ http://manvaninigooloo.persianblog.ir/

دوست عزیزم خوشحالم که دنیا کمی روشنتر میشود ولی نوشته هات همچین حسی رو منتقل نمیکنه..... از صمیم قبلم دعا میکنم که واقعا حالت بهتر بشه. میدونی شرایطی که الان توش هستی هضمش خیلی زمان میبره و از خودت انتظار نداشته باش که فوری باهاش کنار بیای .. بذار هروقت دلت خواست گریه کنی و حتی دلتنگ بشی هیچوقت جلوی خودتو نگیر.. فقط چون الان تو شرایط خاصی هستی (بخاطر داشتن نی نی ) سعی کن فشارهایی که بهت وارد میشه رو یه جوری زود از بین ببری و به اون فکر کنی که تمام احساساتت بهش منتقل میشه...
وقتی این خبرو خوندم به اولین چیزی که فگر گردم بارداریت بود... یه بار تو وبلاگم نوشتم که من اصلا بارداری خوبی نداشتم و کلی اتفاق بد تو اون مدت برام افتاد ... ولی بعد از اینکه خودمو جای تو گذاشتم از خودم خجالت کشیدم. غم تو خیلی بزرگه و تو چون داری مادر میشی بخاطر نی نیت سعی کن صبور باشی و مقاوم و نشون بده از اون بزرگتری.

مامان امیرسام جمعه 20 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:48 ق.ظ http://manvaninigooloo.persianblog.ir/

در ضمن ممنونم که ازم نام بردی منکه کاری نکردم عزیزم.
و در ضمن 2: تبریک برای دختر شدن نی نیت. مدونیی آرزوی من داشتم دختر بود. انشااله به سلامتی به دنیا بیاد و همدم تمام تنهاییات بشه. در مورد جریانات غم انگیز هم فکر کنم بتونم حدس بزنم چی باشه.... اصلا بهش فکر نکن. فقط همین. الان تنها چیزی که مهمه تویی و اون فرشته کوچولو که به تو نیاز داره.
پس خیلی مواظب خودت باش

راستش یادمه اون اویل می گفتی برای بچه دار شدن عجله نکنم با توجه به چیزایی که می نوشتم ...گاهی فکر می کنم کاش فعلا بچه دار نمی شدم ....باورت نمی شه الان چقدر دلم براش می سوزه...از همین الان نگران وضعیتشم کاش می شد بیشتر برات توضیح بدم

مامان امیرسام سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:39 ق.ظ http://manvaninigooloo.persianblog.ir/

دوست عزیزم هیچ وقت بعد از اتفاقی که افتاده نگو ای کاش نمی شد و ... خودت میدونی که "ای کاش" هیچ دردی رو دوا نمیکنه. البته اینارو به خودمم میگم که همین دیروز که روز بسیار بسیار بدی رو گذروندم همش فکر میکردم ای کاش بچه دار نشده بودم. هیچ وقت حتی فکرش هم نمیکردم مسئله ای که از دید همه اینقدر ساده است ، برای من انقدر پیچیده باشه ....
بگذریم ... باید هردومون با اتفاقهای افتاده کنار بیایم. خصوصا تو که واقعا اوضاع روحی ات خیلی تاثیر رو اون فرشته کوچولو داره ... و تو از الان تا ابد مسئول تمام اتفاقایی هستی که براش میافته پس خیلی باید با احتیاط رفتار کنی و حتی فکر کنی...
من در هر صورت حاضرم هرکاری از دستم بر میاد برات انجام بدم . اگه خواستی میتونی برام خصوصی بذاری یا ای میلتو برام بدی. بازم مواظب خودت باش.

صبا پنج‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:10 ق.ظ http://teflakdeleman.blogfa.com/

سلام عزیزم
ای خداااااااااااااااااااااااا
ای خدای بزرگ
عزیز دلم
دوست خوبم
نمی دونی چقدر از شنیدن این خبر متاسف شدم
وای خدای من
باور کن شوکه شدم
قبل از عید آخرین روزهایی که اینترنت داشتم اومدم بهت سر زدم ولی جوابی ازت دریافت نکردم با خودم فکر کردم حتما به خاطر دوران بارداری و شرایط خاصش بی حوصله شدی و فعلا نمی خوای تو دنیا ی نت قدم بزنی ولی امروز وقتی بعد از مدتها نداشتن دسترسی به اینترنت اومدم تو وبلاگ خودم و وقتی دیدم هنوز ازت خبری نیست مثل مامان امیر سام دلم بدجور شور افتاد
آخ ! عزیز دلم
بخدا قسم شنیدن این خبر بدجور ناراحتم کرد الان که دارم اینها رو می نویسم تمام بدنم یخ کرده
دوست خوبم
میدونم آدم تا غم از دست دادن عزیزی رو تجربه نکرده باشه نمی تونه برای دلداری چیزی بگه
منم این تجربه رو دارم و می دونم هیچ جمله ای هیچ واژه ای هیچ آغوشی هیچ محبتی و هیچ کسی نمی تونه جایگزین ذره ای از سایه ای که از دست دادی باشه
اما همه ی ما می دونیم که پیمونه ی عمر انسانها ظرفیتشون متفاوته و هر زمان که پر بشه باید آماده ی رفتن بشن. هیچ کاریشم نمیشه کرد.....متاسفانه هیچ کاری!!!
عزیز دلم امشب حتما برای آرامش روح ژدر مرحومت دعا می کنم و قران می خونم
از خدا می خوام بهت صبر بده زیاد صبر بده و می دونم که میده
آخه تو یه نی نی خوشگل تو راه داری
یه دختر ملوس که الان فقط به یه مادر مقاوم و سالم نیاز داره تا بعد ها با سلامت تمام دستای خسته و مهربونش و ببوسه
عزیز دلم
به قول مامان امیر سام الان فقط به اون فکر کن و به هیچ حرف و حدیثی هم توجه نکن....بذار هر کس هر چی دلش می خواد بگه
همه چیز و تو این مدت واگذار کن به خدا و خودت آروم آروم باش
زیاد هم سخت نگیر میدونم تو این دوره که آدم خودش حساسه خیلی به صبوری .توجه و درایت بقیه احتیاجح داره....حالا اگه اطرافیان این درایت و نداشته باشن خیلی به آدم سخت می گذره
بازم به قول مامان امیر سام
منم تو دوران بارداری سختی زیاد کشیدم اما در برابر سختی الان تو میدونم که هیچه...
بذار یه چیزی رو بهت بگم
تو اون مدتی که من رضا کوچولومو باردار بودم خیلی ها نقشه کشیدن که بچه م ناقص بدنیا بیاد و یا کاری کنن من دیوونه بشم روزها و شبها از شدت غصه آرامش نداشتم و یک سره چشمام خیس بود ....بخدا اصلا تصور اینکه بتونم یه بچه ی سالم به دنیا بیارم و نمی کردم ولی به لطف خدا پسرم از تمام بچه هایی که تا حالا دیدم زیباتر و با هوش تره...
(حکایت سوسکه رو شنیدی دیگه که قربون دست و پای بلوری بچه ش میره ...!!!!)
عزیزم
توکلت بخدا باشه
قبل از بارداریت منم مثل مامان امیر سام که از همینجا بگم که خیلی دوست دارم باهاش دوست بشمُ احساس خوبی نسبت به بادار شدنت نداشتم . همه ش هم به خاطر یاد آوری خارات تلخ خودم و مقایسه ی اون با زندگی تو بود
امام حالا که خدا اینجوری خواسته ذره ای به خودت و شرایطت بدبین نشو
عزیزم
من مطمئنم همه ی غصه هات با اومدن نی نی خوشگلت تموم میشه
مطمئن مطمئن مطمئن باش گلم
بازم بهت سر میزنم
پر حرفی کردم و سرت درد گرفت ببخشید
بازم می گم خدا پدر رو رحمت کنه و به تو و خونواده صبر بده
خیلی صبر بده
خیلی
دوستت دارم عزیزم
مواظب خودت و دخملمون باشی ها

بابت همه چیز ممنونم صبای عزیز ........... راستش من اونقدر ناز پرورده پدر و مادرم بودم که هیچ وقت حتی فکر یکی از این مشکلاتی که دارم می بینم و حرفایی که می شنوم رو نمی کردم .... از هر چیزی تو آینده زندگیم می ترسیدم به سرم اومد ... ظرفیتم تموم شده اما فقط وانمود می کنم حالم خوبه...

صبا شنبه 28 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:05 ق.ظ http://teflakdeleman.blogfa.com/

دوست خوبم چیزی شده؟
چرا دوباره نیستی عزیزم؟
این روزها همه ی حواسم پیش تو ست
کاش بیشتر از اینها محکم باشی
کاش بیشتر محکم باشی
خیلی مواظب خودت باش
خیلی منتظرم

صبا یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 02:35 ب.ظ http://teflakdeleman.blogfa.com/

فدات شم عزیز دلم
ممنونم که بهم سر زدی و از نگرانی در آوردی من و
عزیزم
بخدا درکت می کنم و می دونم که چی میگی
فقط تحمل داشته باش عزیزم
خدا خیلی بزرگتر از اون چیزیه که تصورشو می کنیم
توکلت
اعتمادت
امیدت
همه و همه به خدا باشه و بس
یه روز می رسه که به همه چیز می خندی
به همه ی خاطرات تلخت ، هرچند تلخ....اما می خندی
می گذره فدات شم
زمستون همیشه رفتنیه و روسیاهی به دلهای زغالی می مونه
دوست خوبم
به زودی بهار دل تو هم از راه می رسه تا با همه ی قشنگیهاش به روت لبخند بزنه
بذار هر کسی هرچی دلش می خواد بگه
تو با صبر کردن و بی تفاوت بودنت آرامش وجدان و ازشون بگیر
البته اگه داشته باشن(؛
بازم می گم خیلی مراقب خودت باش
می بوسمت

پرسپولیسی جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:43 ب.ظ http://haftominrooz.persianblog.ir/

الان دیگه تو لینک هات نیست

چرا عزیزم هست...من و همرسم عاشقانه همدیگر را دوست داریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد