زندگی من و همسرم

من مادر دخترکی فرشته گون هستم

زندگی من و همسرم

من مادر دخترکی فرشته گون هستم

ناجی شکسته بالم

 به نام مقدس پدر...

 

 

در انتظار تصویر تو  

تا چند تا چند 

این دفتر خالی ورق خواهد خورد 

 . 

بهار می آید و تو نیستی 

    بهار می آید و تو نیستی 

      بهار می آید و تو نیستی  

            بهار می آبد و تو نیستی  

                    بهار می آید و تو نیستی 

 

تو دیگه تو هیچ کدوم از بهارای من نیستی ...کاش می شد بنویسم کاش می شد عمق رنجی که از نبودنت می برم رو به تصویر بکشم...کاش می شد نبودنت رو باور کنم...این انتظار بی پایان منو آخر می کشه...کاش تموم عمر باقی مونده من فدای یه نفس دیگه تو میشد...کاش لااقل تا اومدنم از خدا مهلت می گرفتی ...کاش حالا که تصمیم بر رفتن بود آخرین بار می دیدمت و صدات رو می شنیدم...باور کن ناجی شکسته بالم باور کن من هم شکستم...باور کن زندگی بی تو دیدن جای خالیت نشنیدن صدات ندیدن چشمات از عذاب خدا تو آخرتش هم سخت تره...کاش مرگ کمی دیرتر می اومد...کاش بیشتر بودی...کاش پدر خدا کمی دلش نرم تر بود.....دلم برات تنگ شده...گریه هامو روی شونه کی ببرم؟ 

 

بارالها گاهی دردهای تو آزمایشهای تو مصیبت هایی که م یفرستی خیلی خیلی خیلی خارج از تحمل ما آدمهای بیچاره و بی نواست...دوری از کسی که همه عمر همه زندگیم بوده خیلی خیلی خیلی طاقت فرسات..پدرم رو تنهایی آزار می داد و حالا تنهاتر شده...من نمی تونم بقیه عمرم رو بدون بودنش بدون نگاههای منتظرش بدون صداش بدون تلفن هاش سر کنم...من غیر از اون هیچکس رو نداشتم....

نظرات 6 + ارسال نظر
آیلا پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:49 ق.ظ http://moon30.blogsky.com

تسلیت میگم...

مریم پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:13 ب.ظ http://WWW.DOOOOROOOOGH.BLOGFA.COM

عزیزم من درست متوجه شدم یانه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خیلی خیلی متاسفم

مریم پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:15 ب.ظ http://WWW.DOOOOROOOOGH.BLOGFA.COM

ووااایییییییییی من دوباره خوندم اصلا نمیدونم چی بگم

مامان امیرسام شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:42 ق.ظ http://manvaninigooloo.persianblog.ir/

وای خانمی این چند وقته که نبودی همش بهت سر میزدم و یه استرس خاصی داشتم...... اینقدر غمگین شدم که نمیدونم چی بگم..... شاید واژگانی چون "خدا بهت صبر بده "و " روحش شاد" برایت خیلی دردناک باشه.
منو ببخش ولی فقط میخوام منو هم در غم خودت شریک بدونی و از صمیم قلبم آرزو میکنم خدا خودش کمکت کنه تو این شرایط وحشتناک.

لیلا یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:14 ب.ظ

کاش با باد کاش با باران تو بر می گشتی ...
درکت می کنم عزیزم... منم سومین بهاریه که این جمله دائم تو سرم میچرخه...

پرسپولیسی جمعه 17 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:01 ب.ظ http://haftominrooz.persianblog.ir/

بغض کردم و اشک تو چشمام جمع شدن... گفتن حتی کلمه ای برای تسکین این درد بی پایان سخته....
فقط از خود خدا برات صبوری ارزو می کنم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد