زندگی من و همسرم

من مادر دخترکی فرشته گون هستم

زندگی من و همسرم

من مادر دخترکی فرشته گون هستم

محاکمه در خیابان

می خوایم یه بحث راه بندازیم در مورد غیرت مردانه و غیرت زنانه هر کی همشهری جوان می خونه می دونه منظورم چیه هر کی هم نمی دونه یا همشهری جوان رو بخره بخونه یا فیلمهایی مثل قرمز یا همین محاکمه در خیابان رو ببینه....صادقانه بگین از اینکه همسرتون کنترلتون کنه یا خوشش نیاد با مرد غریبه حرف بزنین یا با کار کردنتون مشکل داشته باشه(یا مشکل داره)باعث به وجود اومدن چه حسی توی شما می شه...اصلا اگه یکی مزاحمتی براتون به وجود بیاره به همسرتون میگین یا نه و چرا.....آقایون هم بگن لطفا. اگه با آدرس پرسیدن از خانمشون تو خیابون مشکل دارن به خصوص وقتی جفتشون با هم هستن و سوال کننده مرده و از خانمشون می پرسه یا یکی متلکی به زنشون می گه یا یه مرد همکار....یه همکلاسی مرد...با زنشون درد دل می کنه..چه حسی میشن؟کلا هر چیزی که به اسم تعصب یا غیرت می شناسیمش...نظرهاتون رو صادقانه بگین منم تو پست بعدی مفصل راجع بهش می نویسم...دوست داشتین بقیه رو هم دعوت کنین بیان نظرهاشون رو بگن می خوایم به جمع بندی برسیم.....ولی صادقانه

نظرات 16 + ارسال نظر
آن شرلی دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:27 ق.ظ http://ngh2blogsky.com

سلام
بحث جالبیه
منو همسرم بعد از ۸سال زندگی مشترک کاملا بهم اعتماد داریم واین اعتماد ذره ذره جمع شد و الن در حد ۱۰۰درصد است و من و همسرم تمام اتفاقاتی که در طول روز برامون میوفته را برای هم تعریف می کنیم حالا هر چی باشه .گاهی اتفاقاتی برای من میوفته که همسرم از شنیدنش ناراحت میشه مثلا بعضی آدم های مشکل دار شاید دنبال ایجاد یک رابطه باشند ..همسرم ناراحت میشه اما چون به من اعتماد داره زیاد سخت نمی گیره این برخورد منطقیه همسرم باعث شده که من همه اتفاقات را بدون ترس و واهمه براش تعریف کنم و از این اوج اعتماد ش لذت ببرم و از اینکه چنین دوست خوبی کنارمه خوش باشم .
بعد از اینکه بچه وارد زندگی میشه ...هم شیرینی خودشو داره هم سختی های خودشو ..خودتان را برای شیرینی و سختی آماده کنین اما نگران نباشین

شاهرخ دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:08 ق.ظ http://www.khateratedeltangihayeman.persianblog.ir/

سلام

راستش من خیلی با خانمها تو محیط کار ارتباط دارم و همسرم ناراحته از این موضوع
ولی در مورد ارتباط ایشون با آقایان من خودم به شخصه مشکلی ندارم چون به نظر من اون هم یه انسانه مثل من
ولی کلا تو محیطهای کاری به زنها طور دیگه ای نگاه می کنن متاسفانه

بلفی دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:42 ق.ظ http://aro0s.blogfa.com/

سلام به به عجب بحثی راه انداختی؟!!!
راستش من و همسریم از نظر اعتماد که خیلی به هم اطمینان داریم و از طرف خودمون مطمئنیم، اگه کسی هم تو خیابون به جای اینکه از همسری آدرس بپرسه از من بپرسه هیچ ایرادی نداره ولی اینو بگم امان از روزیکه همسری بفهمه اون طرف منظور دیگه ای داره و قصد متلک پروندن و مزاحمت داره آی خونش به جوش میاد بیا و ببین!!!!
اصلاً یه بار یه اتفاقی برامون افتاد که نگو، رفته بودیم مسافرت من و پویا و فندق که بغل پویا بود رفتیم تو یه مغازه و داشتیم لباساشو نگاه میکردیم من حس کردم که پسره یه جور دیگه داره بهم نگاه میکنه اعتنا نکردم، ولی اینقده بدم اومده بود از پسره که نگو با وجود اینکه میدید من با همسرم و بچم رفتیم اونجا به خودش اجازه اینطور نگاهها رو میداد حالا موضوع به اینجا که ختم نشد داشتیم از درمغازه میرفتیم بیرون و پویا بچه بغل جلو جلو میرفت که پسره احمق بیشعور به خودش اجازه داد که از کنار من رد بشه و بهم تنه بزنه و ببخشید که اینو میگم با دستش زد به پشت من می دونستم که اگه پویا بفهمه چه اتفاقی میفته یه اخم کردم بهش و صدامو آوردم پایین و یه زهر مار بهش گفتم ولی چشمتون روز بد نبینه آقا پویا صدامو شنید و برگشت و پرسید که چی شده؟!!! من گفتم چیز مهمی نیست اونم معطلش نکرد و یکی خوابوند تو دهن پسره و درگیر شدند یه دفعه برادر پسره که از هیچ جا خبر نداشت از پشت سر دست انداخت دور گردن پویا و انداختش زمین اونم در حالیکه فندق بغلش بود و بچم افتاد زمین و شروع به گریه کرد و باز پویا با برادره درگیر شد منم در حالیکه از شدت ترس میلرزیدم و نمی تونستم حرف بزنم ولی با اینحال صدامو بالا بردم و به برادره گفتم شما که از چیزی خبر ندارین بیخود میکنین خالت میکنین بعدشم گفتم شما مگه خودتون ناموس ندارین؟!!! اینو که گفتم آروم گرفت و منم دست پویا رو کشیدم و با خودم بردم، ولی نمی دونی اونروز چه روز بدی برامون شد و مسافرت به دلمون زهر شد، باور میکنید الان که 2 سال از اونموقع میگذره هنوز فندق یه وقتهایی یادش میاد و میگه یادته اونروز اون آقاهه منو چطوری انداخت زمین؟!!! الهی دستش بشکنه و الهی سر خودش و ناموسش بدتر از اینش بیاد تا بفهمه از این غلطها نکنه!!!!
حالا می خوام اینو بگم از اون به بعد پشت دستمو داغ کردم که هر وقت با همیم و یکی به سرش زد و از این غلطها کرد خودم رفع و رجوعش کنم ودیگه هیچی به پویا نگم آخه خون و خونریزی راه میفته باور کنید!!!! نمی دونید اونروز من چقده لرزیدم و ترسیدم این آقایونم که رگ غیرتشون به جوش بیاد دیگه زورشون چند برابر میشه و هیچی نمیفهمند!!!!
ولی اگه موضوعی پیش بیاد که پویا حضور نداشته باشه بهش میگم ولی با اینحال اینقده ناراحت میشه که نگو!!!!
از این موارد که پویا رگ غیرتش به جوش اومده و یه وقتهایی باهام قهر و باد کرده و منو از رابطه با بعضی از اقوامم که فکر میکنه نظر سوئی دارن فراوونه که نمیشه همشو تعریف کرد.

خانومی دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:09 ق.ظ http://khanoomi.blogsky.com/

نمی دونم اونی که این مشکل رو داره چه حسی داره.چون من این مورد و موارد مشابه رو تجربه نکردم.همیشه هم همه چیزو اومدم گفتم شاید همسرس یک م از دست یارو ناراحت بشه ولی مشکلی نداریم.
زنم آدمه و حق انتخاب داره چرا یه مرد باید مانع کارکردنش بشه و اونو از حق داشتن درآمد مستقل و معاشرت اجتماعی محروم کنه ؟؟؟

آیلا دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:57 ق.ظ

سلام
من تا چند سال پیش مشکل داشتم چون دلیل تعصباتش رو درک نمی کردم. این دلایلم معمولا توضیح دادنی نیست. ولی حالا حرفش رو می فهمم و قبول دارم. اونم تعصب بیجا نداره. دیگه بعد از یازده سال زندگی می فهمیم چه جوری همدیگه رو عصبانی نکنیم.

مامان امیرسام دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:37 ق.ظ http://manvaninigooloo.persianblog.ir/

خوشبختانه من و همسری هم اصلا در این مورد مشکل نداریم. یعنی راستش یکی از معیارهای من موقع انتخاب همین مسئله بود . چه من چه همسرم حتی اگه گاهی همکارهای جنس مخالفمون زنگ بزنن خونه و با هم صحبت کنیم هیچکدوم ناراحت نمیشیم و این مسائل با توجه به شغلمون کاملا برامون حل شده است.
اما راستش گاهی اوقاتم بدم نمیاد یه تعصباتی از خودش نشون بده و ته دلم حتی گاهی انتظار دارم اینکارو بکنه. نمیدونم منظورمو میرسونم یا نه؟؟
ولی به نظر من گاهی این تعصبات (در حدی که آزار دهنده نباشه) نشانه توجه و علاقه طرفین به همدیگه است.

در مورد اینکه نوشتید تصمیم دارید بچه دار شید خواهش میکنم اول تمام مشکلات زندگیتونو حل کنید بعدا.... حمل بر فضولی نشه بخاطر خودتون گفتم . این قدیم بود که امدن بچه باعث گرمی کانون زندگی میشد والان کاملا برعکسه!!!!!! بازم ببخشید دخالت کردم.

تابا چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:17 ق.ظ http://tabakhanomi.blogsky.com

اصلن دوست ندارم کسی کنترلم کنه و خیلی دوست دارم اگر کسی مزاحمم باشه بتونم به طرف مقابلم بگم ولی این به پذیرش طرف مقابل بستگی داره

دیناخانومی چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:45 ق.ظ http://baghche87.persianblog.ir

سلام
خوب من واقعا دوست ندارم شوهرم این حس را داشته باشه! دلم می خواهد هر دو به یک اندازه بهمون اعتماد بشه و به احساس و اعتقادمون به اصول احترام گذاشته بهش ولی خوب شوهرم این جوری نیست و من سرسختانه باهاش می جنگم!
عزیزم من خیلی وقت پیش دو پست با همین موضوع گذاشتم می تونی بری هم خودش و هم عقاید دیگران را بخونی!
http://baghche87.persianblog.ir/post/19/
و
http://baghche87.persianblog.ir/post/20/

esperanza یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:43 ق.ظ http://solitude.blogsky.com

من به شخصه موافقِ غیرت و تعصب نیستم. یعنی فکر میکنم، این اسامی حقیقی نیستن و تنها استعاره هایی عرفی هستند برای احساسات مختلفِ ما.
فکر میکنم،صادقانه تر اینه که واژه هایی مثل غیرت و تعصب رو بگذاریم کنار و خیلی راحت و بدونِ خجالت بگیم حسودیمون میشه.
بله آدمها جسودیشون میشه و میگن من غیرت دارم.من تعصب دارم.نه در موردِ همسر دقیقا حسادته.یا احساسِ مالکیت!
و بله اگر یه روزی همکارِ همسرِ من بیاد و باهاش دردِ دل کنه.من حسودیم خواهد شد.چرا؟خیلی ساده است. چون همسرم داره به یکنفر دیگه توجه نشون میده.

واینکه یکنفر نسبت به این حسادت چقدر خودآگاه باشه و چقدر بتونه واکنش درست نشون بده،امرِ مهمیه.

البته من همسر ندارما!! اما از الان که میتونم شاخ و شونه بکشم.

عسلی یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:35 ق.ظ http://wwwgandomack.blogfa.com

من با شوهرم تو اینجور مسائل مشکلی ندارم چون خیلی مواقع منطقی با این مسائل برخورد میکنه و منم مسائلی مثل مزاحمتهای خیابونی و صحبت با همکلاسی و همکارهای مرد و ... رو خیلی راحت باهاش در میون میذارم .
ولی اگر شوهرم این اخلاق رو داشت نمیتونستم راحت باهاش کنار بیام چون اصلاْ دوست ندارم کسی کنترلم کنه و منو زیر نظر داشته باشه.
اما خودم تو این جور موارد فوق العاده سخت گیرم اصلاْ دوست ندارم همسری با همکارای خانومش ارتباط صمیمی داشته باشه یه جورایی حسودیم میشه و طاقت دیدنش رو ندارم (;

الیماه یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:25 ق.ظ

ازدواج نکردم :دی

عروس بیچاره یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:10 ق.ظ http://poorme.blogfa.com

مهم نیست این چیزا !!!
اون هر چی میگه شما بگو چشم بعد خلافش رو عمل کن!!!!

ستایش یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:51 ق.ظ http://مشبنشیه0.ذمخلسنغ.زخئ

بی غیرتها حال آدمو بد می کنه !

محمد یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:25 ق.ظ http://www.shanc.blogsky.com

سلام
این مسئله خیلی به جلب اعتماد قبل از این موقعیت ها برمیگرده
اونجوری نیست که یهویی بیاد مثلا بپرسه و ...
قبلش اگه اعتماد من جلب بشه
بالاخره آدم میفهمه که چیز خاصی نیست
اما اگه قبلش رفتارایی که از خودش نشون میده بودار باشه
خوب بازم همون آدم متوجه میشه چه خبره
اما بازم اونجوری نیست که بگیم هدفش واقعا اونی بوده که منفیه
بعضیا با همه گرم میگیرن
برای همین امکان داره همه باهاش گرم بگیرن
اعتماد کنن
درد و دل کنن
بیشتر برمیگرده به شخصیت
اما خودم شخصا غیر از اون اعتماد اولیه که بگیم داره طرفمون
در شرایط عادی مشکلی با این قضیه ندارم
چون میگم مگه خودم نمیپرسم از خانمی کسی؟!؟!
ولی اگه قبلش ناراحت باشم ممکنه دنبال بهانه باشه آدم خوب
از این دومیه بگذریم
چون بهانه ممکنه چایی خوردن باشه؟!؟!
بیخیال
قدر این دوران نامزدیتونو بدونین که دوران دانشجویی هم حال میده
ربط داشت یه مقداری اندک!!
فعلا

راهبه یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:32 ب.ظ http://loveitaly.persianblog.ir

والله ما که مجججردیم .هنوز هم هیچ حسی نسبت به هیچ کس نیافتیم...ولی فکر کنم اگر خیلی افراطی بشه حساسیت و آلرژی ایجاد کنه!!!....ولی خب معقولشو باید پذیرفت...خیلی تفکیک جنسیتی در مرود همکاران ودوستان وغیره نباید تو ذهن بیاد!!!

پرسپولیسی جمعه 17 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:02 ق.ظ http://haftominrooz.persianblog.ir/

اتفاقا همون روزای بحث ه.ج هم خیلی در موردش فکر کردم اما من که انفده همیشه نظر دارم برای دادن تو این یه مورد نمی دونم چرا کم میارم... اصلا نمی دونم چه حسی دارم!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد